خورشید عالم تاب

شامم سیه تر است زگیسوی دلکشت خورشید من برآی که وقت دمیدن است

خورشید عالم تاب

شامم سیه تر است زگیسوی دلکشت خورشید من برآی که وقت دمیدن است

۸ مطلب با موضوع «اجتماعی» ثبت شده است

بهمن درولیگاهی اوقات پیش خودم فکر می کنم جنگ خیلی بد است. کشتار و خونریزی! چه چیزی از این بدتر می تواند باشد؟ خاواده های کشته شدگان چقدر داغ را باید تحمل کنند؟ تا کی فرزندان کشته شدگان از بی پدری زجر بکشند؟

اما ...

خوب که نگاه می کنم می بینم بسیاری از مردم در آرامش و آسایش غرق در فساد می شوند. معیارها و ملاک های دین را فراموش می کنند. در استعدادهای نداشته شان لاف های بزرگ می زنند. ادعای وطن پرستی می کنند. حرف از کمک به نیازمندان می زنند. اما لباس های بدن نما می پوشند تا در خیابان دیدگان نامحرمان را به خود جلب کنند.

چه کسی می آید تا دوباره از قبل خبر شهادتش را به ما بگوید؟

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ مهر ۹۴ ، ۰۹:۵۰
فلان الملک

بیکاری، اشتغال، تنبلیوقتی از او می پرسی چرا بیکار نشستی؟ می گوید: برای من کار پیدا نمی شود!!!

محمد دورقی (1) تعریف می کنه: اینکه میگن کار نیست اشتباه می کنند. کار هست! همت انجام کار نیست. خیلی ها از روی تنبلی کار نمی کنند. من یه دوستی دارم به اسم حمید که هیچ تحصیلاتی نداره. این بنده خدا هر روز خدا می رفت توی خیابون با یک سرمایه خیلی کم لباس های زیر مردانه و ... می فروخت. سرمایه ای در حد یکصد هزار تومن. اما کار وی شده بود هر روز دعوا با ماموران شهرداری. آنهایی که می آیند بساطی ها را جمع می کنند. حمید هر روز دعوا می کرد و با قلدری ماموران شهرداری را کتک می زد و بساطش را پس می گرفت. و روز بعد دوباره همان آش و همان کاسه.
الغرض چند وقت پیش خیلی اتفاقی

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ تیر ۹۳ ، ۱۰:۳۷
فلان الملک

روز تعطیل که همه خواب هستند. ابوی زنگ می زند. گوشی را بر می دارم بابا می گوید آماده شو باید برویم آبادان. با یک حالت سرشار از تعجب بدون چون و چرا و بی معطلی قبول می کنم. برنامه های آن روزم را کنسل می کنم و با پدر راهی آبادان و اروند کنار می شویم. یک مسافرت یک روزه کاری اجباری توفیقی. اصولا با پدر زیاد در مورد کار و اقتصاد صحبت می کنم. آن روز هم مبحث کاری بود. در آبادان با یکی از دوستان قرار ملاقات داشتیم. از آبادان راهی خرمشهر شدیم. در خرمشهر یک اسکله صادراتی وجود دارد که به گفته یکی از پرسنل اسکله

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ فروردين ۹۳ ، ۱۱:۰۳
فلان الملک

این مطلب هدیه می شود و خانوم های متاهل و دختر خانوم های مجرد. فقط و فقط به خاطر اینکه کمی مردها رو درک کنن.

عجب حرف قشنگی زد محمد شهباز. رفته خواستگاری به خانومه گفته خونه برای من شبیه باند فرودگاهه. من بیرون از خونه با سرعت پرواز می کنم. اوج میگیرم. شیرجه میزنم. پرواز می کنم. دعوا می کنم. حرف می زنم. کلنجار می رم. و هزار تا دغدغه و دوندگی و ....

اما وقتی خونه میام باید

۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ دی ۹۲ ، ۱۲:۳۶
فلان الملک

مردی در هنگام رانندگی، درست جلوی حیاط یک تیمارستان پنچر شد و مجبورشد همانجا به تعویض لاستیک بپردازد. هنگامی که سرگرم این کار بود، ماشین دیگری به سرعت ازروی مهره های چرخ که در کنار ماشین بودند گذشت و آنها را به درون جوی آب انداخت و آب مهره ها را برد. مرد حیران

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ مرداد ۹۲ ، ۰۸:۵۳
فلان الملک

خیلی زور زدم تا فقط چند بار تکرارش کنم بدون اینکه اشتباه کنم. نمی دونم! شاید شما بتونی. شاید لازم باشه تمرین بیشتری کنیم. کمی تلاش کردن برای شما هزینه ای نداره. سعی کنید شاید شما موفق شدید:

افسر ارشد، ارتش اتریش

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ تیر ۹۲ ، ۰۰:۰۱
فلان الملک
در پست " دانشگاهی که مدرک نمی دهد " توضیح دادیم که چرا دزفول شهر مدیر پرور است. برای مطالعه می توانید روی لینک فوق کلیک کنید. حال با توجه به پست قبل می خواهم در این مجال به اشخاصی اشاره کنم که دزفولی هستند و در دزفول نیستند. و نبودن این اشخاص در دزفول آه از نهاد برخی دوستان درآورده. اگرچه دیدگاه بنده به این موضوع کاملا مثبت است و صدور مدیر به دیگر استان ها را امر پسندیده ای می بینم دلایلش را هم در ادامه مطلب خواهم آورد.
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ تیر ۹۲ ، ۲۲:۲۱
فلان الملک


چرا مدیران لایق دزفول سر از شهرهای دیگر در می آورند؟
نشسته ایم با هم حرف می زنیم کمی درد و دل، کمی اظهار نظر، کمی بحث. پدر گله می کند از دزفول. البته گله های پدر معمولا سطحی است و اهل غصه خوردن نیست. به این خصوصیت اخلاقی اش غبطه می خورم.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ تیر ۹۲ ، ۱۶:۴۵
فلان الملک