در مدح حضرت زینب سلام الله علیها
به مناسبت زادروز اسوه صبر و استقامت پیامآور دشت کربلا حضرت زینب کبری(س)، مثنوی علی انسانی در مدح این بانوی بزرگ را در ادامه میخوانید.
ای که شدی مات رخ شاه عشق
قامت تو، عمود خرگاه عشق
تو کیستی؟ که عقل مجنون توست
عشق، تو را عاشق و مدیون توست
تویی جگر گوشهی آلکسا
به دَرْک تو عقل رسا، نارسا
چکیدهی همت و اسوهی صبر
دو چشم تو، دو آسمان، پر ز ابر
چشم علی محو تماشای تو
به جای پای فاطمه، پای تو
شهرهی شهر شور و حال و وفا
زبانزد آینهها در صفا
به وصف تو، زبون، زبان همه
مگر علی بگوید و فاطمه
تو گردش و ثبات اهل بیتی
تو محور جهات اهل بیتی
دفاع تو، صبر تو، احساس تو
حسین تو، حسن تو، عباس تو
تو بودهای سنگ صبور همه
تو بردهای فیض حضور همه
هر که به اوج تو نگاه افکند
از سر عقل خود، کلاه افکند
روی تو، حسرت دل آفتاب
موی تو، شب ندیده حتی به خواب
کوی تو، طعنهها به مینو زده
پیش قد تو سرو، زانو زده
به وسعت چرخ بباید دهن
که گوید از روح بلندت سخن
مدرسهی تو، دامن فاطمه
معلمی ندیده و عالمه
صدای تو دل از علی، میبَرَد
ناز تو را فاطمه هم میخرد
فاطمه، فخر مصطفی بر همه
از تو ولی، فخرکنان فاطمه
نرگس تو تا به پدر باز شد
پیش نبی، علی سرافراز شد
نیست فلک، به قدر، همپایهات
ندیه همسایهی تو سایهات
عمهی ساداتی و زِینِ اَبی
عقیلهی هاشمیان، زینبی
لبت یکی گوی و دو تا نگفته
هر چه شنیده، جز خدا نگفته
ولادتت ولادت گریه بود
گریهی تو شهادت گریه بود
ای تو، به هر غمی، امید حسین
کشتهی عشق و شهید حسین
تو روح صوم و معنی صلاتی
تو، ساحل سفینهی نجاتی
همقدم و همدل و همدوش او
توان او، زبان او، گوش او
نام شما، هر دو به دنبال هم
آینهی هماید و تمثال هم
معنی اگر، ز خالق و رب یکیست
نام حسین و نام زینب یکیست
هیچ گلی ندیده خندیدنت
مگر، به لحظهی حسین دیدنت
تو بودهای غمخور درد علی
تو گرم کردی آه سرد علی
به کودکی شدی پرستار او
سینهی تو مخزن اسرار او
نرفته از یاد تو داغ مادر
داغ پدر دیدی و شش برادر
ز مجتبی سهم دلت داغ شد
طشت، ز لخت جگرش باغ شد
به کربلا، چه با تو تقدیر کرد؟
که داغ، یک روزه تو را پیر کرد
غروب بود و غربت و غریبی
تمام درد و شهر بیطبیبی
امید مادران بیپسر، تو
پناه دختران بیپدر، تو
چه بارها که بود بر دوش تو
چه طفلها که داشت آغوش تو
به شب پی گمشدهها دویدی
خار ز پایشان برون کشیدی
بار امانتی که دوشت کشید
یکشبه موی چون شبت شد سفید
دید به جز دل تو شمعی نسوخت
ز اشک، چلچراغ چشمت افروخت
ز آتش دل سوختی و ساختی
هستی خود را به راه حق باختی
تمام حاصل تو از جفا سوخت
ز سوز جانت، دل خیمهها سوخت
سفرهی هستی تو برچیده شد
گلهایت یکی یکی چیده شد
چو مصحفت ورق ورق کنده شد
تمام آیهها پراکنده شد
رهاندهای بیمدد جبرییل
ز آتش نمرودی دشمن، خلیل
نماز تو، به خیمهی سوخته
عباد را، عبادت آموخته
ابر، به پیش چشم تو کم گریست
چه روضه خواندی که عدو هم گریست؟
به شاخهی عشق، شکوفه بستی
بار سفر به شام و کوفه بستی
با دو لب چون دو دم ذوالفقار
شدی به منطق ز علی یادگار
تا که نی تو در نوا اوفتاد
نای جرسها ز صدا اوفتاد
از تو دوباره کربلا گشت، شام
روز عدو به شام شد همچو شام
کتاب ایثار، به امضای توست
رسالهی عشق، به فتوای توست
در این رساله نکتهای بارز است
عاشق، اگر سر شکند، جایز است
وبلاگ عالی و مطالب آموزنده و مفید بود .
همیار رایانه پاسخگوی تلفنی سوالات ومشکلات رایانه وموبایل
شماره تماس 9099071728
www.hamyarrayaneh.ir سایت:
تلگرام : https://t.me/HamyarRayaneh
اینستاگرام :
https://instagram.com/_u/hamyarrayaneh