فاطمه دخترم
چهارشنبه, ۱۳ شهریور ۱۳۹۲، ۰۱:۵۶ ق.ظ
آینه در آینه تکثیر شد
فاطمه خندید و جهانگیر شد
ماشاء الله
از خدا یک بچه سالم می خواستم. خدا را شکر همان شد. از خدا هم می خواستم که بچه ام فعال و پر جنب و جوش باشد. باز هم خدا را شکر همان شد. اما ... حالا به محض اینکه تکبیره الاحرام را می گویم. چهار دست و پا می آید و سجاده ام را میکشد و همه چیز را به هم می ریزد. من هم که با دیدن این دختر دلربا هواسم از خدا پرت می شود و مدام هی قند در دلم آب می شود. در همان حالت هواسپرتی رو به خدا می کنم و می گویم خدایا چه شیرین شکری به من دادی. همه زندگی من شده فاطمه. فاطمه همه چیز من است. از اول ذکر "یا فاطمه جان در دو جهان دل به تو بستیم" در هیئت دم می گرفتیم. بعد که خدا فاطمه را به من داد به عشق مادر سادات نامش را فاطمه گذاشتم. حالا هم همه خانه من هیئت شده است. هر ساعت مدام فاطمه فاطمه می کنم.
۹۲/۰۶/۱۳