کار نیست!
وقتی از او می پرسی چرا بیکار نشستی؟ می گوید: برای من کار پیدا نمی شود!!!
محمد دورقی (1) تعریف می کنه: اینکه میگن کار نیست اشتباه می کنند. کار هست! همت انجام کار نیست. خیلی ها از روی تنبلی کار نمی کنند. من یه دوستی دارم به اسم حمید که هیچ تحصیلاتی نداره. این بنده خدا هر روز خدا می رفت توی خیابون با یک سرمایه خیلی کم لباس های زیر مردانه و ... می فروخت. سرمایه ای در حد یکصد هزار تومن. اما کار وی شده بود هر روز دعوا با ماموران شهرداری. آنهایی که می آیند بساطی ها را جمع می کنند. حمید هر روز دعوا می کرد و با قلدری ماموران شهرداری را کتک می زد و بساطش را پس می گرفت. و روز بعد دوباره همان آش و همان کاسه.
الغرض چند وقت پیش خیلی اتفاقی حمید را در لباس یونیفرم شهرداری دیدم. لباس همان مامورانی که بساطی ها را جمع می کنند. به او گفتم: حمید!!! تو کجا و این لباس ماموران شهرداری کجا؟ چه کار کردی؟ گفت: شهرداری را خسته کردم. از آنجایی که هر روز دعوا و کتک کاری می کردم، پرسنل شهرداری مجبور شدند مرا استخدام کنند. الان هم حقوق دارم و هم کمک ماموران شهرداری بساطی ها را جمع می کنم.
نتایج اخلاقی:
الف: در نگاه اول سیاست مدیران شهرداری تحسین برانگیز است. اینکه یک آدم قلچماق را با یک تکنیک ساده استخدام کنند. هم اینکه باعث امنیت ماموران شهرداری شوند و هم سبب خیر باشند تا به یک خانواده روزی برسد. و هم اینکه از توان و زور آقا حمید در جهت مقاصد شهرداری استفاده کنند.
ب: نگاه دوم: روحیه خستگی ناپذیر حمید است که هر کسی را به شگفتی وا می دارد. هرکس بود وقتی یک بار سر خیابان دست فروشی می کرد و با غضب ماموران شهرداری و جمع کردن بساط و دستگیر شدن مواجه می شد، شاید قید کار را برای همیشه می زد. ولی خدا انسان های مایوس را دوس ندارد. خدا انسان هایی را دوست دارد که برای معاش خانواده شان عرق بریزند، تلاش کنند، مبارزه کنند و بجنگند. آدم های کسل و تنبل و مایوس و منفعل به کجا خواهند رسید؟
اگرچه روحیه مبارزه طلبی و جنگجویی حمید با ماموران شهرداری ستودنی نباشد ولی استقامت و تلاش خستگی ناپذیر حمید ستودنی است. من لذت می برم وقتی با چنین افرادی مواجه می شود. یک دقیقه صحبت کردن با این اشخاص برای من خیلی قیمتی و گرانبهاست.
پانوشت:
- همکارم
- این مطلب را ابتدا در اینجا منتشر کردم.
عجب! جناب دورقی چه مباحث عمیقی رو مطرح می کننا!