خورشید عالم تاب

شامم سیه تر است زگیسوی دلکشت خورشید من برآی که وقت دمیدن است

خورشید عالم تاب

شامم سیه تر است زگیسوی دلکشت خورشید من برآی که وقت دمیدن است

۱۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعر» ثبت شده است

نوش لبش علاج دل زار می کند
اظهار حسن خویش ز آثار می کند
بنگر به مرتضی که در این ماه روزه را
با بوسه از لب حسن افطار می کند.
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ تیر ۹۲ ، ۲۱:۰۹
فلان الملک

وقتش رسیده تا به بیانم توان دهید
این حرفهای مانده به دل را زبان دهید

وقتش رسیده روی پر جبرئیل ها

شعری به قلب این قلم از آسمان دهید

تامیوه ی رسیده مضمون به ما رسد

قدری درخت واژه تان را تکان دهید

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ تیر ۹۲ ، ۲۱:۰۵
فلان الملک
بیش پم پم(1) بیش پم پم
بیش پم پ مارش بنگش
خشک نکنه شیر دنگش
اشکم شنگ رنگش
حپل حپو ....

هرچه گامشون خورن ورش تپو !

نه شمل اوردشه (na shamal ovordesha)

نه ممل اوردشه (na mamal ovordesha)

تکل بیده .... اُ اوردشه (tokole bida .... o ovordesha)

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ تیر ۹۲ ، ۱۹:۴۱
فلان الملک