پسر خوبی است. کارش آرایشگری است. یک سالی می شود با او آشنا شدم. اسمش حسین است. ساعت 11 شب بود، وقتی وارد مغازه شدم نشسته بود روی صندلی و داشت با موبایلش ور می رفت. حدس زدم که دارد با کسی چت می کند. سلام و علیک کردم و گفتم وقت داری؟ درحالی که به سختی داشت از موبایل دل می کند نگاهم کرد و از دیدنم ابراز خوشحالی کرد. روبوسی کردیم و گفت کم پیدایی، نیستی؟ من هم با چهارتا جواب مربوط و نامربوط سوال هایش را پشت سر انداختم. آخر من معمولا برای کوتاه کردن موهایم پیش آرایشگر دیگری می روم.
سلام و علیکمان که تمام شد
باز هم پنجه خود شست به خون آل سعود
لعن الله علی آل سعود
گاهی اوقات پیش خودم فکر می کنم جنگ خیلی بد است. کشتار و خونریزی! چه چیزی از این بدتر می تواند باشد؟ خاواده های کشته شدگان چقدر داغ را باید تحمل کنند؟ تا کی فرزندان کشته شدگان از بی پدری زجر بکشند؟
سال های پیشتر که تازه با سبک و سیاق هیئت های مذهبی پایتخت آشنا شده بودم و به اقتضای جوانی شیفته سبک های مداحی و سبک های روز سینه زنی شده بودم تمام فکر و ذکرم شده بود شکل عزاداری. ادا و اطوارهای سینه زدن برایم جذاب بود. تن صدای مداح مرا عجیب شیفته خود کرده بود. و در نهایت شور عزاداری و هروله و ... نهایتا اینگونه شده بود که به جز سبک های فوق دیگر عزاداری ها برایم جذابیتی نداشت. به طوری که در ایام محرم وقتی مسجد محلمان مراسم روضه می گذاشت من اصرار داشتم که در مسجد نمانم و در عوض به هیئت بروم.
الله اکبر الله اکبر الله اکبر. خامنه ای رهبر. مرگ بر ضد ولایت فقیه. درود بر رزمندگان اسلام. سلام بر شهیدان. مرگ بر آمریکا. مرگ بر انگلیس. مرگ بر منافقین و کفار. مرگ بر اسرائیل.
سعی می کنند جلوی رشد فزاینده اقتصادی ایران را بگیرند