کفوات
رفته ایم جلسه شعر خوانی. یا همان شب شعر.
این شب شعر با دیگر جلسه های شب شعر فرق می کند. یک عده شاعر متعهد و انقلابی جمع شده اند و اشعار خودشان را به نقد می گذارند. برعکس دیگر شب شعر ها هم خبری از دختر و پسرهای جیگول سیگاری مو بلند و مانتو کوتاه که فقط بلدند در وصف معشوقه هاشان شعر بگویند نیست.
همه خانوم های چادری و آقایان طلبه و محاسن و این جور چیزها ...
اما ناشی از اثرات آن شب شعرهای جیگولی بعد از شعر خواندن هر شاعر یک مختصر کفی هم برای خالی نماندن عریضه با هزار شرم و حیا نواخته می شود.
مثلا نگاه می کنم به استاد (نقاد) که وقتی دلش می خواهد شاعر را تشویق کند اما در تضاد بین مذهب و جیگولیسم گیر می کند ولی چون چاره ای ندارد از روی سر درگمی در حالی که لبخندی تصنعی روی لبانش است با نوک انگشتانش با زاویه ای شبیه به مماس به کف دست می زند. یا به طلبه ای نگاه می کنم که با عبا و عمامه نمی داند چکار بکند. بعضی وقت ها دست می زند و بعضی وقت ها هم نه ...
اما دیشب یکی از همین طلبه هایی که وجود بیشتری داشت با اقتدار و بدون اینکه خجالت بکشد بعد از شعر خواندن یکی از دوستان شاعر بلند صلوات فرستاد. و همه را با خود همراه کرد.
جالب اینجا بود که برخی می خواستند کف بزنند ولی با جمع همراه شدند و در حالی که چندبار کف زندند صلوات هم فرستاند. در ادبیات آخوندی به این کار می گویند "کفوات" .
"کفوات" یعنی درحالی که کف می زنی صلوات هم بفرستی. این را یکی از علمای مجلس گفت و من هم کلی خندیدم.
حالا نکته جالب قضیه اینجاست که هنوز معلوم نشده است که بعد از خواندن شعر باید صلوات بفرستیم یا کف بزنیم. درنتیجه فکر می کنم برای چند جلسه ای درگیر قضیه کفوات باشیم.
موفق باشید