این خاطره را دایی بنده تعریف کرده است.
جمعی از دوستان بودیم هر هفته جمع می شدیم و به سالن بدنسازی می رفتیم. اینجوری هم ورزش می کردیم و هم کنار هم خوش بودیم و با هم بگو و بخند داشتیم. یک روز غریبه ای وارد سالن بدنسازی شد.
یک استیل با ابهت با یک سیبیل مشکی و کلفت. از هیبت و ابهتش همه بچه ها