خورشید عالم تاب

شامم سیه تر است زگیسوی دلکشت خورشید من برآی که وقت دمیدن است

خورشید عالم تاب

شامم سیه تر است زگیسوی دلکشت خورشید من برآی که وقت دمیدن است

۱۶ مطلب با موضوع «شخصی» ثبت شده است

مقدمه:

یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِن کُنتُمْ فِی رَ‌یْبٍ مِّنَ الْبَعْثِ فَإِنَّا خَلَقْنَاکُم مِّن تُرَ‌ابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ مِن مُّضْغَةٍ مُّخَلَّقَةٍ وَغَیْرِ‌ مُخَلَّقَةٍ لِّنُبَیِّنَ لَکُمْ ۚ وَنُقِرُّ‌ فِی الْأَرْ‌حَامِ مَا نَشَاءُ إِلَىٰ أَجَلٍ مُّسَمًّى ثُمَّ نُخْرِ‌جُکُمْ طِفْلًا ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّکُمْ ۖ وَمِنکُم مَّن یُتَوَفَّىٰ وَمِنکُم مَّن یُرَ‌دُّ إِلَىٰ أَرْ‌ذَلِ الْعُمُرِ‌ لِکَیْلَا یَعْلَمَ مِن بَعْدِ عِلْمٍ شَیْئًا ۚ وَتَرَ‌ى الْأَرْ‌ضَ هَامِدَةً فَإِذَا أَنزَلْنَا عَلَیْهَا الْمَاءَ اهْتَزَّتْ وَرَ‌بَتْ وَأَنبَتَتْ مِن کُلِّ زَوْجٍ بَهِیجٍ ﴿٥ (سوره حج)

ترجمه: اى مردم، اگر در باره برانگیخته شدن در شکّید، پس [بدانید] که ما شما را از خاک آفریده‌ایم، سپس از نطفه، سپس از علقه، آنگاه از مضغه، داراى خلقت کامل و [احیاناً] خلقت ناقص، تا [قدرت خود را] بر شما روشن گردانیم. و آنچه را اراده مى‌کنیم تا مدتى معین در رحمها قرار مى‌دهیم، آنگاه شما را [به صورت‌] کودک برون مى‌آوریم، سپس [حیات شما را ادامه مى‌دهیم‌] تا به حد رشدتان برسید، و برخى از شما [زودرس‌] مى‌میرد، و برخى از شما به غایت پیرى مى‌رسد به گونه‌اى که پس از دانستن [بسى چیزها] چیزى نمى‌داند. و زمین را خشکیده مى‌بینى و[لى‌] چون آب بر آن فرود آوریم به جنبش درمى‌آید و نمو مى‌کند و از هر نوع [رستنیهاى‌] نیکو مى‌رویاند. (۵) (سوره حج)

این روزها حسابی لذت می برم از دخترم فاطمه. هر روز که می گذرد فهمیده تر می شود. اگرچه هنوز

۵ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۷ آذر ۹۲ ، ۱۱:۴۲
فلان الملک

آینه در آینه تکثیر شد
فاطمه خندید و جهانگیر شد

ماشاء الله

از خدا یک بچه سالم می خواستم. خدا را شکر همان شد. از خدا هم می خواستم که بچه ام فعال و پر جنب و جوش باشد. باز هم خدا را شکر همان شد. اما ... حالا به محض اینکه تکبیره الاحرام را می گویم. چهار دست و پا می آید و سجاده ام را میکشد و همه چیز را به هم می ریزد. من هم که با دیدن این دختر دلربا هواسم از خدا پرت می شود و مدام هی قند در دلم آب می شود. در همان حالت هواسپرتی رو به خدا می کنم و می گویم خدایا چه شیرین شکری به من دادی. همه زندگی من

۱۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ شهریور ۹۲ ، ۰۱:۵۶
فلان الملک

جیرجیرکنشسته بودم و درحالی که کتاب دعا رو مقابلم گرفته بودم داشتم با دنبال کردن جمله های " سبحانک یا ...." با مداح همراهی می کردم. هیئت شلوغ بود. جا هم خیلی تنگ. همه  چفت هم نشسته بودن. توی هیئت هم پر از جیرجیرک های لعنتی بود. دیگه همه چشمشون ترسیده بود. اگر یه پوست تخمه آفتابگردون رو زمین می دیدیم خیلی با احتیاط نیگاش می کردیم فکر می کردیم جیرجیرکه. نفر جلوییم هم که خیلی از جیرجیرک چندشش میشد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ مرداد ۹۲ ، ۱۰:۲۹
فلان الملک

ایمیل یک شهید برای یک وبلاگ نویس
داشتم ایمیل های اضافی را پاک می کردم. چشمم افتاد به یک ایمیل آشنا که اصلا فراموش کرده بودم. حالا که خوب فکر می کنم یادم می آید حاج احمد سوداگر قبلا برایم ایمیل های زیادی می فرستاد. اصلا حاج احمد خیلی اهل حال بود. من معمولا ایمیل هایش را بعد از مطالعه پاک می کردم. ولی این یکی از دستم قسر در رفته بود. حالا بعد از نبودن های حاج احمد حواسم هست که تا مادامی که هستم این ایمیل حاج احمد را پاک نخواهم کرد.
دوستانی که تازه وارد هستند و حاج احمد ما را نمی شناسند قبلا در این پست تعریفش را کرده ام. یادتان می آید گفتم حاج احمد خیلی شوخ بود. شوخی های حاج احمد در ایمیل هایش هم خودنمایی می کرد. ایمیل حاج احمد از این قرار است:
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مرداد ۹۲ ، ۲۲:۴۸
فلان الملک

 

با کلی دلهره رفته بودم تهران برای مصاحبه. نتیجش خیلی برام مهم بود. شاید می تونست توی زندگی ام تغییر ایجاد کنه و شایدم شروعی می شد برای تغییر سرنوشت. پیش خودم فکر می کردم اگر اینا منو نمی خواستند این همه منو از اهواز تا تهران برای یه مصاحبه فراخوان نمی کردند. با همین فکر به خودم تسکین می دادم. اما دوباره پیش خودم فکر می کردم: درسته که اینا منو نیاز دارن ولی اگر توی مصاحبه خیط بکارم و خراب کنم ممکنه ردم کنن. دوباره با همین فکر، همه اعتماد به نفسم هری می ریخت زمین. بعضی وقتا خودم رو می زدم به بیخیالی و به خودم می گفتم بابا هرچی می خواد بشه! بیخیال! خیر همه ما دست خداست. اگر ردم کنند حتما توش یه خیری هست. 

اما دوباره فکرای

۶ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ تیر ۹۲ ، ۱۰:۴۲
فلان الملک
بندری
در خانه یک چشمی دنبال من می دود. این کار را نکن! این را نخور! نمک نزن! سرخ کردنی نخور! این خوب نیست! از این بخور. زن ها نمی دانند که مردها از این همه بکن و نکن خسته می شوند. اصلا انگار طبع مرد را آفریده اند که دستور بدهد نه اینکه فرمان برد. اینگونه می شود که مردها آنچیزی را که در خانه نمی توانند بخورند بیرون از منزل نوش جان می کنند.
امروز رفتم ساندویچی. هوس کردم یک ساندویچ بندری (یکی از ممنوعیات و حرامات در منزل) بخورم. خیلی با وقار و احترام به آقای ساندیچی گفتم
۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۶ فروردين ۹۲ ، ۱۰:۴۱
فلان الملک