راهپیمایی برای اعلام برائت از جنایت وحشیانه آل سعود در یمن
جهاد و جنگ در راه خدا فقط از طریق میدان های نبرد نیست. هر کس به هر اندازه ای که می تواند باید اقدام کند. برخی با ریختن خون هایشان. برخی با انفاق اموالشان. برخی با قلمشان. برخی با امکانات رسانه ایشان. برخی با فیلم ساختن. برخی با شعر گفتن. برخی هم با نشان دادن اعتراض در انظار عمومی. مثل راهپیمایی کردن. من هم رفتم پشت وانت و پوسترها را توزیع کردم. و خیالم راحت بود که این هم یک نوع جهاد است.
خواهش های یک پدر برای گرفتن یک پرچم برای پسرش انسان را عجیب شرمسار می کند.
در آن روز وقتی دست های ملتمسانه یک دختری 7-8 ساله را دیدم شرمگین شدم. در آن روز وقتی التماس های یک پسر دبیرستانی را برای گرفتن یک پرچم و پلاکارد دیدم آنقدر حیرت کردم که خدا می داند.
آخر این چه عشق و علاقه ای است برای بلند کردن یک پرچم؟ در آن روز اصرار یک مرد را دیدم که اصرار داشت حتما به او پرچم حزب الله بدهیم. و علی رغم اینکه تعدد پرچم داشتیم ولی او فقط دوست داشت پرچم حزب الله را علم بکند.
آن روز به افراد زیادی پوستر و پرچم و پلاکارد و ... دادم. اما از همه عجیب تر از همه این بود که وقتی اقلام تبلیغی رنگارنگ و زیبا تمام شد رفتم سراغ پوسترهای سیاه و سفید که خیلی ساده فقط یک شعار " انصار الله پیروز است، آل سعود نابود است" روی آن نوشته شده بود. پیش خودم فکر کردم آن همه پوسترهای رنگارنگ که تمام شد دیگر کسی محل به این برگ های آ3 سیاه و سفید نمی گذارد. حالا این ها روی دستم باد می کند.
بالاخره با ناامیدی رفتم سراغ توزیع آن پوسترهای به زعم خودم بی مشتری. وقتی کاغذها را روی دست گرفتم خیل دست ها امانم نمی دادند که کاغذها را دانه دانه توزیع کنم. و من در حالی که اصرار داشتم به هر نفر فقط یک برگ بدهم اصرار و عجله دست ها مرا دست پاچه کرده بود.
الغرض توی گرمای اهواز برای نابودی آل سعود مصرانه شعار دادیم و برای پیروزی رزمندگان انصارالله دعا کردیم.
پانوشت: عکس را خبرگزاری ایسنا خیلی بی هوا از من گرفته. و ان اخرین پوستری است که در دستم مانده بود. پشت وانت/ مقابل درب مصلی اهواز.