خورشید عالم تاب

شامم سیه تر است زگیسوی دلکشت خورشید من برآی که وقت دمیدن است

خورشید عالم تاب

شامم سیه تر است زگیسوی دلکشت خورشید من برآی که وقت دمیدن است

شعر حجاب

شنبه, ۱۳ مهر ۱۳۹۲، ۰۸:۳۵ ق.ظ

تکیه اش تا به آسمان ها بود هیچ بادی تکان نمی دادش

در خیابان قدم که بر می داشت هیچ دستی نشان نمی دادش

آن زمانی که شل گره می زد روسری های عشوه را بر سر

سر به زیرانه گرچه می آمد، بوق امّا امان نمی دادش    

می خرامید و دلبری می کرد باز آهوی خوش خیال امّا

در چراگاه چشم های هوس هیچ گرگی زمان نمی دادش

تا به روزی رسان توکل کرد، برِکت بین سفره اش گل کرد

شهوت تشنه ی شکم سیران، وعده ی آب و نان نمی دادش

لب بلوار منتظر مانده، کمی از قبل ها معطل تر

در عوض عشق و حال راننده سفری رایگان نمی دادش

مثل هر روز باد می آمد، بادهایی که بی حیا... امّا

گره اش سفت بود روسری اش، هیچ بادی تکان نمی دادش

علی فردوسی 

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۲/۰۷/۱۳
فلان الملک

حجاب

شعر

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">